یاد و خاطره شهید جاویدالاثر: حبیبالله حاج ملاحسین گرامی باد
زندگی بی شهادت ریاضت تدریجی برای رسیدن به شهادت است شهدا رابه خاک نسپارید بلکه بریادها بسپارید
تنهایادی که از یاد نمی بریم یاد شهداست
شهید جاویدالاثر: حبیبالله حاج ملاحسین
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۰۵/۰۳
تاریخ شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۰۸
محل شهادت: جزیره مجنون،خیبر
گوشه ای از صحبت های مادر شهید
به دنیا که آمد، فکر نمی کردم روزی مرثیه اش را بسرایم. باورم نمی شد روزی به جای این که خودش را در آغوش بکشم، خاطراتش را همدم خود گردانم. از همان ابتدا اخلاقش مرا شیفتة خود کرد. من مادرش بودم؛ اما در مکتب او چیزهایی یاد گرفتم که حالا خودم را شاگرد او م یدانم.مسئولیت، چیزی نبود که او از زیر آن شانه خالی کند. شجاعت، در وجودش موج می زد. خود را برای خدا خالص کرده بود؛ وقتی کاری انجام می داد، گویا جز خدا در این عالم هیچ کس دیگری نبود.
می خواست راهی شود؛ راهی جبهه. دلم رضا نمی داد. با خودم کلنجار می رفتم. به خود می گفتم: زن! جوان تو مثل جوا نهای دیگران است. خون او که
از خون آنها رنگی نتر نیست. ولی چه کنم؟ فرزندم بود. محبتش خانة قلبم را تسخیر کرده بود. می خواست هر طور که شده رضایت قلبی مرا هم به همراه رضایت کتبی بگیرد. در مقابلم ایستاد. لبخندی زد. دو دستش را به دو طرف سرم گذاشت؛ بوس های بر پیشانیم نشاند و گفت: من چند سالی است که در تعمیر گاه مشغول کارم.
گفتم: این چه ربطی به رضایت نامه دارد؟ گفت: خوب بالأخره همان طور که مال انسان زکات دارد، بدن انسان هم زکات دارد. مرا نشاند و خودش هم نشست برگه را از
دستانم گرفت. از خوشحالی سر از پا نم یشناخت. دوباره مرا در آغوش گرفت و بوسة دیگری بر پیشانیم زد. با صدایی که یک دنیا شوق از آن می بارید، گفت:
مادر! هر چه که من دارم فدای تو.او رفت و من سا لهاست که به انتظارش نشسته ام؛ اما نه خبری؛ نه اثری. دوباره لحظة تولدش را به یاد م یآورم. وقتی برای اولین بار او را به دستم دادند و آرزو م یکنم که روزی خودش یا پیکرش را در آغوش بگیرم.