🥀بسم رب الشهدا والصدیقین 🥀
آیین غبارروبی مزار شهدای هشت سال دفاع مقدس در آخرین پنجشنبه سال ۱۴۰۰
🗓زمان: پنجشنبه ۲۶ اسفند ماه،ساعت۱۶،حرکت از پایگاه ویژه سلمان کن به سمت گلزار شهدا کن برگزار میگردد.
اگر این شهادتها نبود، اگر این فداکاریها نبود، این نظام باقی نمیماند؛ این نهال نظام ، مورد تهاجم طوفانهای سخت بود.
(مقاممعظم رهبری مدظله العالی)
زندگی بی شهادت ریاضت تدریجی برای رسیدن به شهادت است شهدا رابه خاک نسپارید بلکه بریادها بسپارید
تنهایادی که از یاد نمی بریم یاد شهداست
شهید: محسن حاج هاشم
تاریخ ولادت:۱۳۲۷/۰۴/۱۱
تاریخ شهادت:۱۳۶۳/۱۲/۲۴
محل شهادت:تهران(انفجار در نماز جمعه)
یازدهم تیر ۱۳۲۷، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسن و مادرش،منور نام داشت. تاپایان مقطع کاردانی در رشته الکترونیک درس خواند. همافر دوم ارتش بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳، در نمازجمعه بر اثر بمب گذاری توسط گروههای ضدانقلاب شهید شد. مزار او در گلزار دارقاضی کن واقع است.
زندگی بی شهادت ریاضت تدریجی برای رسیدن به شهادت است شهدا رابه خاک نسپارید بلکه بریادها بسپارید
تنهایادی که از یاد نمی بریم یاد شهداست
شهید: غلامعلی حاج هاشم
تاریخ ولادت:۱۳۱۰/۰۵/۲۶
تاریخ شهادت:۱۳۶۳/۱۲/۲۴
محل شهادت:تهران(انفجار در نماز جمعه)
شهید غلامعلی حاج هاشم در سال ۱۳۱۰ در قریه کَن متولد شد. او در خانوادهای مذهبی رشد کرد. شغل پدر و مادرش باغداری بود. او تا مقطع ابتدایی درس خواند و بعد از آن برای امرار معاش زندگی مشغول به کار خیاطی شد. در سال ۱۳۳۵ ازدواج کرد و ساکن تهران شد، ثمره این ازدواج ۴ فرزند پسر و ۳ فرزند دختر است. از همان اوایل انقلاب به خیل عظیم انقلابیون پیوست. ارادت و علاقه خاصی به امام خمینی (ره) داشت. منزلش مکانی برای پخش اعلامیهها شده بود، ترسی از نیروهای ظالم رژیم پهلوی نداشت. مرتب در تظاهرات و راهپیماییهای علیه طاغوت شرکت داشت. با شروع جنگ تحمیلی جزو اولین افرادی بود که به جبهه رفت. حتی مغازهاش را به پایگاهی برای فعالیتهای رزمندهها تبدیل کرده بود. این امر خاری در چشم منافقین شده بود. در 24اسفند1363 در حالی که در نماز پرشکوه جمعه شرکت کرده بودند، شهید حاجی هاشم با آنکه میدانست دشمن آنقدر وقیح است که حتی به نمازگزاران هم رحم نمیکند، مانند هر هفته غسل شهادت کرده و در صفوف نماز جمعه دانشگاه تهران حضور پیدا کرد. دقایقی از سخنرانی خطیب نماز جمعه حضرت آیتالله خامنهای(رئیس جمهور وقت) نگذشته بود که بمبی توسط همپیمانان رژیم بعث، گروهک تروریستی منافقین، منفجر شد و در این حادثه دلخراش غلامعلی حاجی هاشم به همراه ۱۳ نفر دیگر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زندگی بی شهادت ریاضت تدریجی برای رسیدن به شهادت است شهدا رابه خاک نسپارید بلکه بریادها بسپارید
تنهایادی که از یاد نمی بریم یاد شهداست
شهید: حسین محمدخانی
تاریخ ولادت:۱۳۴۳/۰۴/۰۹
تاریخ شهادت:۱۳۶۳/۱۲/۲۳
محل شهادت:شرق دجله عملیات بدر
حسین محمدخانی فرزند عباس در نهم تیر ماه 1343 در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد .
شوخ طبعیش باعث می شد در هر جمعی که قرار می گیرد ، خنده را مهمان لبهای آنها کند. کسی فکرش را هم نمی کرد که حسین با این شوخ طبعی اهل مخفی کاری هم باشد؛ اما بعدها معلوم شد که شبها پنهانی به در خانة محرومان می رفت و به آنها کمک می کرد.
قبل از عملیات خیبر به من گفته بودند که بچه ها را برای عملیات آماده کنم. تمرینهای سختی به بچه ها می دادم تا از نظر قوای جسمانی کاملاً آماده شوند. حسین با همان شوخ طبعی خود از زیر تمرینها فرار می کرد؛ آخر کمی چاق بود و انجام تمرینها برایش کمی دشوار. با دیدن این وضعیت پیش خودم می گفتم که این به درد عملیات نمی خورد.
مادرش می گفت: یک شب در حالی که مثل ابر بهاری اشک می ریخت به خانه آمد. نمی دانستم چرا گریه می کند؛ به همین دلیل هم نگران شدم. با اضطراب پرسیدم: حسین! چه شده؟ چرا گریه می کنی؟
حسین گفت: چرا قد من کوتاه است و به پدرم نکشیدم؟ گفتم: حسین جان! تو هنوز سنّ وسالی نداری. کمی که سنّت بیشتر شد ، مثل پدرت می شوی.
او با اصرار زیاد گفت: مادر! شما باید رضایت پدرم را برای جبهه رفتن من بگیرید.
گفتم: ما که حرفی نداریم تو به جبهه بروی؛ اما آنجا نمی توانی کاری انجام بدهی که هیچ ، دست و پاگیر رزمندگان هم می شوی.
این حرف ، کمی به حسین برخورد و گفت: همان کسی که عشق جبهه را به من داده ، توان تحملش را هم به من می دهد.
هر چه که بود او هم در عملیات خیبر شرکت کرد. در حین عملیات اطلاع دادند که دشمن می خواهد در کانال آب رها کند. وقت تنگ بود. همه باید تلاش می کردند تا جلوی آب را بگیرند. کسی فکر نمی کرد از حسین کاری ساخته باشد؛ اما با نهایت تعجب دیدم که او با دستان توانایش خاکها را در گونی می ریخت و جلوی آب می انداخت.
حسین محمدخانی در بیست و سوم اسفند 1363 در جزیرۀ مجنون به شهادت رسید و آرامگاه این شهید بزرگوار در گلزار شهدا امام زاده جعفر(ع) در کن می باشد .
شادی روح شهید حسین محمد خانی صلوات .
مراسم جشن حضرت علی اکبر علیه السلام سخنران حجت الاسلام عیسوند #کربلایی_هاشم_حاجی ابراهیم #کربلایی_محمد_حسین_زاده #کربلایی_رامین_سالاروند #کربلایی_محمود_براتی #هییت_محبان_روح_الله #هئیت_محبان_فاطمه_الزهرا #هئیت_الزهرا #هییت امنای مسجد چهارده معصوم #قرآن_عترت #هیئت_محبان_روح_الله #پایگاه_ویژه_سلمان_کن
زندگی بی شهادت ریاضت تدریجی برای رسیدن به شهادت است شهدا رابه خاک نسپارید بلکه بریادها بسپارید
تنهایادی که از یاد نمی بریم یاد شهداست
شهید: سیدسعید سیدعلی
تاریخ ولادت:۱۳۴۶/۰۱/۱۳
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۲
محل شهادت:شرق دجله(عملیات بدر)
شهید سید سعید سیدعلی فرزند سید جلال در تاریخ ۱۳۴۶/۱/۱۳ به دنیا آمد .
شش سال بیشتر نداشت که وقت نماز ، سجادة کوچکش را پهن می کرد و نماز می خواند. به سن تکلیف نرسیده روزه هایش را می گرفت. گویا که شوق عبادت سر تا پای او را تسخیر کرده بود. از معرفت چیزی کم نداشت که مادربزرگش را فراموش کند. شانزده ساله که شد، علاوه بر روزه های خودش، برای مادربزرگ هم روزة قضا می گرفت. نمازش را به جماعت می خواند و نماز جمعه را ترک نمی کرد. کسی جرأت نمی کرد پیش او از دیگری غیبت کند. جبهه و درس را با هم داشت. اجازه نمی داد هیچ کدام مانع دیگری شود. به من و پدرش چنان احترام می گذاشت که همیشه تمام وجودمان مالامال از رضایت بود؛ رضایت از سعید.
یکی از دوستانش می گفت: شبی در اطراف اردوگاه قدم می زدم. در افکار خودم غرق بودم که ناله ای توجهم را به خودش جلب کرد. کنجکاو شدم. به دنبال صدا می گشتم. ناله ، نالة عادی نبود. صدای مناجات بود؛ مناجات شیرین یک جوان با خدا. خوب که دقت کردم، متوجه شدم صدا از آن سوی چادرها می آید. از چادر ها دور شدم. هوا تاریک بود. حس می کردم ستاره ها هم به دنبال صاحب این صدا می گردند. به صدا نزدیک شده بودم. جوانی با خدای خود مناجات می کرد.
چند لحظه ای همان جا ایستادم و به مناجات این جوان با خدا گوش دادم. چه عاشقانه گریه می کرد. دیگر نتوانستم تاب بیاورم. می خواستم هر چه زودتر بدانم که این جوان کیست. جلوتر رفتم. بله، او سعید بود.
شاید اگر آن شب سعید را نمی دیدم، نمی فهمیدم که چرا او این قدر سعادتمندانه زندگی کرد و سعادتمندانه رخت از این دنیا برکشید و رفت. او حسابش را میان خود و خدایش صاف کرده بود. آن شب خودم را در مقابلش خیلی کوچک دیدم. وقتی هم که خبر شهادتش را شنیدم و فهمیدم مفقودالأثر شده، احساس کردم که در مقابل دریای عظمت این جوان هفده ساله قطره ای بیش نیستم.
شهید سید سعید سیدعلی در 1363/12/23 در شرق دجله به شهادت رسید . آرامگاه این شهید بزرگوار در گلزار شهدای درقاضی می باشد .
شادی روح شهید سید سعید سیدعلی صلوات.